عکاسی..
سلام عمر مامان... هفته پیش با خاله بهاره و لیوزا رفتیم عکاسی تا عکس بگیریم... خاله خاطره هم با آراد جون رفته بودن... کلی توی عکاسی با لیوزا شلوغی کردین و شیطنت...بالاخره عکسارو گرفتیم و برگشتیم خونه... در اولین فرصت که عکساتو بگیرم حتما توی وبت میذارمشون... دوست دارم... ...
نویسنده :
مامان ساغر
18:15
خیلی عالی...
عزیزم دیروز امتحان ریاضی داشتی... خاله خاطره یه روز قبلش ازت امتحان گرفته بود تو هم همشو درست جواب داده بودی... موقع برگشتن از مدرسه با یه جایزه برگشتی آخه توی امتحان ریاضی خیلی عالی گرفته بودی... جایزتم خودت تعیین کردی ... اونم این ...
نویسنده :
مامان ساغر
16:05
کمی درد و دل...
سلام عزیزم ... معذرت می خوام که خیلی وقته نتونستم به وبت سر بزنم... 20 روز از مدرسه رفتنت می گذره وتو هر روز پر شور تر از روز قبل به مدرسه میری و اصلا باعث اذیتم نمی شی... یه چند وقته که کمی فکرم مشغوله ... ولی قول میدم که دیگه غفلت نکنم و زود زود بیام سراغ وبت و برات مطلب بنویسم... مدرسه رو خیلی دوست داری وهر روز یه خیلی عالی گنده میاری... عزیزم تو باعث افتخار منی... مامان خیلی دوست داره ...
نویسنده :
مامان ساغر
17:41
خرید وسایل مدرسه...
ساغر گلم امروز عصری قراره بریم برات وسایل مدرسه بگیریم... آخه امسال اولت که می خوای بری مدرسه... هر چند که خاله بهاره کیفتو از مشهد و خاله خاطره وسایل تحریریتو گرفته اما من و بابا هم می خواهیم یه چیزهایی از جمله کفش و جوراب یک خرده هم لوازم تحریر دیگه برات بخریم...
نویسنده :
مامان ساغر
19:28
ساغر با لباسای مدرسه...
اینم عکس ساغر جونم...
احساس یک مادر...
ساغر گلم عزیز مامان اول این که خیلی دوست دارم دوم این که بهترین آرزوهارو برات دارم من این وبلاگ و برات باز کردم تا خاطرات شیرین زندگیتو برات بنویسم به امید این که وقتی بزرگ شدی این مطالب و بخونی و ازش لذت ببری... مامان به اندازه تموم دنیا دوست داره... ...
نویسنده :
مامان ساغر
16:06